معنی از کتب شهید مطهری
واژه پیشنهادی
انسان در قرآن، ده گفتار، عدل الهی
پانزده گفتار، آزادی معنوی، آشنایی با قرآن در هشت جلد
حل جدول
لغت نامه دهخدا
مطهری. [م ُ طَهَْ هََ](حامص) پاکی. پاکیزگی:
ور جنبی ز میکده بر در کعبه بگذرد
کعبه ز لوث کعب او کی فتد از مطهری.
خاقانی.
مطهری. [م ُ طَهَْ هََ](ص نسبی) منسوب است به مطهر که از قراء ری در مازندران است.(از الانساب سمعانی).
کتب
کتب. [ک ُ ت ُ] (ع اِ) ج ِ کتاب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نوشته ها. مجموعه های خطی یا چاپی. (فرهنگ فارسی معین). کُتب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد): نگویی که در کتب می نخوانده است در چنین ابواب کار کتب دیگر است و حال مشاهده ٔ دیگر. (تاریخ بیهقی). به هیچ روزگار نشان ندادند و نه در کتب خواندند که غوریان پادشاهی را چنان مطیع و منقاد بودند. (تاریخ بیهقی). این طبیبان را... داروها است و آن خرد است و تجارب پسندیده چه دیده و چه از کتب خوانده. (تاریخ بیهقی).
ازبهر قضا خواستن و خوردن رشوت
فتنه همگان بر کتب بیع و شرا اند.
ناصرخسرو.
اقوال مرا گر نبود باورت این قول
اندرکتب من یک یک بشمر و بنگر.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 59).
خود را جز به مطالعه ٔ کتب مهربی ندانستم. (کلیله و دمنه). که در کتب طب هم اشارتی دیده نیامد. (کلیله و دمنه). و دیگر کتب هندوان مضموم گردد. (کلیله و دمنه). جمله ٔ آن اجزاء با سایر کتب نفیس که پیوسته مستصحب آن بودی ضایع شده بود. (المعجم).آنچه در کتب علما مسطور است. (گلستان).
عالم که ندارد عملی مثل حمار است
بیفایده اثقال کتب را شده حامل.
سلمان ساوجی.
و رجوع به کتاب و رجوع به کُتب شود.
- کتب اربعه، (نزد شیعه) عبارتند از: کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب، استبصار. (یادداشت مؤلف).
- کتب سماوی، کتابهای آسمانی. (ناظم الاطباء).
- دار کتب، کتابخانه. (ناظم الاطباء).دارالکتب. رجوع به کتابخانه شود.
کتب. [ک ُ] (ع اِ) کُتُب. ج ِ کتاب. کتابها. مجموعه های خطی و چاپی. (فرهنگ فارسی معین):
این چنین بزم از همه شاهان کرا اندرخور است
نامه ٔ شاهان بخوان و کتب پیشینان بیار.
فرخی.
ولیکن اوستادان مجرب
چنین گفتند در کتب اوایل.
منوچهری.
نه اندرکتب ایزد مجملی ماند
که آن نشنیدم از دانا مفسر.
ناصرخسرو.
شهید
شهید. [ش ُ هََ] (اِخ) احمدبن عبدالملک بن شهید. ادیب است. (منتهی الارب).
شهید. [ش ُ هََ] (اِخ) زاهد عمربن سعیدبن شهید. امیر قلعه ای است، و در نسخه ای امیر حمص. (منتهی الارب). زاهد عمربن سعدبن شهید. (تاج العروس).
شهید. [ش َ] (اِخ) شاه شهید؛ لقبی است که به ناصرالدین شاه قاجار پس از مرگ دادند. (یادداشت مؤلف).
عربی به فارسی
شهید , فدایی , شهید راه خدا کردن
فارسی به عربی
شهید
فرهنگ فارسی هوشیار
در تازی نیامده یشداسی پاکی مطهر بودن طهارت: گر جنبی ز مغکده بر در کعبه بگذرد کعبه بلوث کعب او کی فتد از مطهری ک (خاقانی)
فرهنگ عمید
=کتاب
* کتب اربعه: چهار کتاب آسمانی، شامل صحف ابراهیم، تورات، انجیل، و قرآن،
معادل ابجد
1013